صحبت از جانست
صحبت از آن نیست ، که زیبا هست
جان و زندگی.
کیست جان را دست بردارد ؟
صحبت از رویای رنگارنگ یک برگ است،
که میریزد
در زمانی تنگ
با نجات برگهای زرد همسایه
این چه رازی هست ؟
این چه زیبایی ست ؟
پافشردن روی ایمان است
در خطر افکندن جان است
و ایثار است.
نوجوانی را فدا کردن
خویش نادیدن
خود فنا گشتن
بر تن عریان شعله
پا گذاشتن
خشم آتش را فرو بردن
به عمق جان سینه
عشق را در اتش دل شعله ور کردن
یاور مردانگی کردن
باور آزادگی بودن
انتخاب سخت را بردن
نترسیدن
پله های اتشین مرگ پیمودن
ناتوان پیری رهانیدن ز اتش
خویشتن سوختن
با تن زار و زبون و زخمی خود
حمل جان و زندگی کردن
این چه شیدایی است ؟
این چه بیباکی است ؟
قله ها را در نوردیدن
همچو ققنوس در دل آتش جهیدن
مرد بودن
نوجوان جاودان بودن
قهرمان بودن
ا.اخگر 5 شهریور 1400